امروز خودمو رها کردم رو دست هاش، منو برد بالا، نفسم بند اومده بود،چشم هامو بستم و تو ذهنم یه آسمون آبی رو به تصویر کشیدم، لباش رو آورد نزدیک گوشم و گفت آماده ای؟سرمو به نشونه ی بله ت دادم، خندید، چشم هامو آروم باز کردم،چشمم به چالِ لپش که افتاد، قلبم از هیجان ایستاد، به خودم اومدم دیدم محکم بغلش کردم، چند دقیقه بعد در حالیکه که اشک هامو با انگشت های نرم و لطیفش پاک میکرد، گفت دلش برام تنگ شده بود، کجا بودی این همه وقت؟ خجالت کشیدم و سرمو چسبوندم به سینش،با نگرانی گفتم  میشه هیچوقت رهام نکنی؟ گفت مگه میتونم رهات کنم؟ گفتم هیچکسو جز تو ندارم، گفت من جای تک تک آدما کنارتم، گفتم خدایا چه خوبه که هستی، گفت مگه قرار بود نباشم؟ حالا جفتمون میخندیدیم. 

گفت آماده ی یه شروع جدید هستی؟ گفتم قول میدی تو تمام لحظه هاش دستمو محکم بگیری؟ لبخند زد و دستامو محکم تر گرفت، گفت قول میدم، قولِ مردونه :)

الان آرومم، خیلی آروم، آماده ی یه شروع جدیدم، شروع جدیدم همزمان شده با پخش قرآن، زیبا نیست؟! :)

خدایا مرسی که نبات رو خلق کردی :)

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

server77 مبلمان باغی شاعر آل محمد حاج محمد یادگاری محبت چت,انتقال به چت محبت,محبت چت اصلی,ورود به محبت چت حجت مشن محمد امین ترغازه دانلود فیلم درام Stacey مشاور تبلیغاتی فروشگاه اینترنتی شاپ تی